فروغ ولایت

شرح زندگانی مولایم امیرالمومنین

۱۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

اشعار مدح امام علی

به جز از علی نباشد 

به جز از علی نباشد به جهان گره‌گشایی **** طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی 
چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن **** به جز او به زخم دل‌ها ننهد کسی دوایی 
ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم **** سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی 
بشناختم خدا را چو شناختم علی را **** به خدا نبرده‌ای پی اگر از علی جدایی 
علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم الف

حضرت علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم الف

نظر دانشمندان غیر مسلمان درباره امیرالمومنین

جورج جرداق مسیحی درباره این بزرگ مرد آقا امیرالمؤمنین علی (ع) می گوید:
در پیشگاه حقیقت و تاریخ برابر است چه این بزرگ مرد را بشناسی و چه نشناسی زیرا حقیقت و تاریخ گواهی می دهند که او عنصر بی پایان فضیلت، شهید و سالار شهیدان ندای عدالت انسانی و شخصیت جاودانه شرق است.
ای جهان چه می شد اگر همه نیروهایت را درهم می فشردی و در هر روزگاری شخصیتی مانند (آقا) علی (ع) با آن عقل و قلب و زبان و شمشیر نمودار می کردی اسلام علی (ع) مانند اسلام سایر مسلمانان در شرایط خاصی نبود، اسلام او از نهاد قلبش مانند جریان آب از سرچشمه جوشش داشت، نیایش هر یک از مسلمانان آن روز در آغاز برای بت های قریش بود اما نخستین نیایش علی (ع) در برابر خدای محمد(ص) برگزار شد آری این است اسلام مردی که آنچنان خواسته شده تا در عشق به نیکی و یاری پیامبر رشد کند و رهبر عدالت خواهان و ناخدای کشتی در اعماق طوفانهای سهمگین و امواج فتنه گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم الف

چرا امام علی(ع) نخواست با زور حاکم شود/ امیرالمؤمنین(ع) در 25 سال خانه نشینی چه می کرد


*مهمترین فصل های زندگی امام علی (ع) کدام قسمت از زندگی ایشان است؟
 
مهمترین فصل های زندگی امام علی (ع) و درخشانترین قسمت های زندگی ایشان این است؛ بدین معنی که امام علی (ع) نخستین مردی بودند که به اسلام ایمان آوردند. ایشان بسیار به پیامبر (ص) نزدیک بودند و از کودکی با پیامبر (ص) همراه بودند. پس از بعثت و هجرت پیامبر (ص)در جنگ های ایشان به انحای مختلف نقش داشتند. یکی از عوامل پیروزی های اسلام را در واقع شجاعت ایشان می دانند. بعد از پیامبر (ص) هم ماجرایی که پیش آمد این بود که به هر دلیل شخص دیگری حکومت را به دست گرفت. اما حضرت علی (ع) نخواست دست به کارهایی بزند که با ابزار قدرت حکومت را به دست بگیرد و با زور خودش را حاکم کند. سال هایی هم که ایشان در کنار بود کارهای مختلفی از جمله فعالیتهای اقتصادی می کرد. وقتی هم که به درخواست و اجبار مردم به حکومت رسید وضعیت عادلانه ای را در کشورهای تحت حکومت خودش به وجود آورد و نوع رفتار و سلوکش با مردم بسیار محترمانه بود. حتی برای مواردی ضروری مانند جنگ با معاویه به مردم می‌گوید که چه فاجعه‌ای دارد رخ می‌دهد و از مردم خواهش می کند که در لشکر او جمع شوند. این در واقع نحوه سلوک ایشان با مردم بوده است. بخش آخر زندگی افتخارآمیز ایشان شهادتشان بوده است.
 
*با وجود این که امام علی (ع) سیزده ساله بود چگونه قبل از مردمان دیگر به اسلام ایمان آورد؟
 
کسانی که در خانه پیامبر (ص) با او زندگی می‌کردند خدیجه (س)، امام علی(ع) و غلام پیامبر بودند. بنابراین بلافاصله بعد از بعثت پیامبر (ص) این سه نفر جزء اولین کسانی هستند که ایمان آوردند. بعد از مدتی به پیامبر دستور رسید که رسالتش را به بستگانش اعلام کند. آن موقع پیامبر (ص) بستگانش را از جمله ابوطالب، عباس، حمزه و ... دعوت کرد و گفت که به پیامبری مبعوث شده است و آنها را به دین اسلام دعوت کرد. بعد هم مامور شد که به مردم این پیام را برساند. پس اعلام رسالت پیامبر (ص) در سه مرحله انجام شد. بنابراین طبیعی است که نخستین افرادی که این پیام را شنیدند کسانی باشند که در خانه او زندگی می کردند.
 
*چرا حضرت علی (ع) در خانه پیامبر (ص) زندگی می کرد؟
 
زمانی در میان اعراب قحطی پیش می آید. به همین دلیل فرزندان ابوطالب را بین نزدیکان تقسیم کردند و علی (ع) نزد پیامبر (ص) آمد. چون سالی که قحطی به وجود آمد مشکل اقتصادی در میان  اعراب پیدا شد و قرار بود آنهایی که اعضای خانواده اشان زیاد است فرزندانشان را تقسیم کنند.
 
*تنها اثری که از سخنان امام علی (ع) به ما رسیده نهج البلاغه است. سید رضی چگونه این اطلاعات را جمع آوری کرده است؟
 
آنچه از علی (ع) به ما رسیده است، در نهج‌البلاغه خلاصه نمی‌شود. دیگر منابع شیعه و سنی، اطلاعات بسیاری را از علی (ع) به ما می‌دهند. نهج‌البلاغه هم از همان اطلاعات فراهم آمده است. سید رضی از میان آنچه از حضرت علی (ع) می شناخت، نامه ها، خطابه‌ها و سخنرانی هایی را جمع آوری کرد که از نظر فن بلاغت می‌توانند الگوهایی درخشان باشند. نام کتاب هم «نهج البلاغه» به معنای «روش بلاغت» است. در واقع این کتاب بیشتر یک اثر ادبی است تا یک کتاب روایی و حدیثی! چون شما در کتاب حدیثی باید بنویسید که این سخن را چه کسی از چه کسی نقل کرد، در حالی که این کتاب یک اثر بلاغتی است. یک زمانی بلاغت در میان مسلمانان رواج پیدا می کند و آن موقع هم می گفتند که هر کس شماری خاص از خطبه های امام علی (ع) را حفظ کند خطیب می شود. سید رضی در همین راستا چیزهایی را از اسنادی که فکر می کرد از علی (ع) هستند و از نظر بلاغی قویترند برداشت و آنها را کتاب کرد بدون آنکه سلسله سندی برای احادیث آن بیاورد. بنابراین نگاه ما روی نهج البلاغه باید بیشتر به عنوان یک اثر ادبی باشد تا یک کتاب مستند حدیثی چرا که به روش کتاب های حدیثی تدوین نشده است و سید رضی سلسله سند برایش نیاورده است.
 
*ادبیات استفاده شده در این کتاب هم متعلق به سید رضی است؟
 
اکثر منابعی که به دست سید رضی رسیده، ادبیات امام علی (ع) بوده است اما مواردی هم وجود دارد که از حضرت علی (ع) نبوده است. از طرفی نمی توانید شما سید رضی را محکوم به دروغگویی کنید، اما این احتمال وجود دارد که برخی از منابعی که سید رضی از آنها استفاده کرده مخدوش باشد. یعنی شما خودتان خوب هستید اما از فرد دیگری مطلبی را نقل می کنید و آن فرد ممکن است مشکل داشته باشد. بنابراین چون سید رضی در زمان خودش انسان شریفی بوده است بعید به نظر می رسد که بخواهد چیزی به کتاب اضافه کندو آن را به علی (ع) نسبت دهد. اما بسیار اتفاق افتاده که عالمی کلامی را که در کتابی به عنوان کلام معصوم نقل شده به عنوان کلام معصوم باور کرده اما کلام معصوم نبوده است. من خودم شواهدی دارم که شماری از مطالبی که در نهج البلاغه وجود دارد از حضرت علی (ع)نیست و اصولاً از یک انسان والا و فرزانه بعید است چه برسد به حضرت علی (ع).
 
*خطبه 80 نهج‌البلاغه درباره زنان است. آیا دیدگاه امام علی (ع) متاثر از زمانه خودش بوده یا این که این موضوع به مساله ای که مطرح کردید بر می گردد؟
 
مطمئنا این سخنان منسوب به حضرت علی (ع)، از آن حضرت نیست و این مواردی که در نهج البلاغه آوره شده سید رضی فکر می کرده است که متعلق به حضرت علی (ع) است در حالی که این گونه نبوده است. از سوی دیگر سندی هم برای این سخنان وجود ندارد. به لحاظ مفهومی نیز این سخنان پر از اشکالهای استدلالی، منطقی و مخالفت با قرآن و روایات معتبر است. اما همانطور که گفتم اشکال اصلی اش این است که این سخنان از حضرت علی (ع) نیست.
 
*در سریال امام علی (ع) که پخش شد یکی از عوامل شهادت حضرت علی (ع) را زنی به نام قطام معرفی می کنند. نظرتان در این باره چیست؟ آیا این موضوع سندیت دارد؟
 
اصلا شخصی به نام قطام وجود ندارد و ماجرا ساختگی است. بعدها پس از این ماجرا افسانه‌هایی ساختند و خیلی هم رواج پیدا کرد. داستانهای تاریخی درباره امام علی (ع) مانند نوشته‌های جرجی زیدان که در ایران هم ترجمه شدند، این داستان را بیشتر رواج دادند. می‌دانید که جرجی زیدان یک روزنامه نگار و نویسنده رمانهای تاریخی بود نه یک پژوهشگر تاریخ اسلام. حتی درباره این که ابن ملجم از خوارج بوده نیز محل اختلاف هست. بعضی از تحقیقات ــ مانند کتاب «سیرة الامام علی بن ابی‌طالب» نوشته نجاح الطائی نشان می دهند که معاویه چندین نفر را برای کشتن امام علی (ع) استخدام کرده بود که ظاهرا ابن‌ملجم یکی از آنها بوده است. خود معاویه نیز این ماجرا را به گردن خوارج می اندازد که این کار را از گردن خود باز کند.
 
در تاریخ برای یک روایت هم باید سند وجود داشته باشد. بسیاری از مواردی که در زندگی امام علی (ع) نقل می کنند درست نیست. به طور مثال می گویند که امام علی (ع) نان و خرما به درب منازل می برد و بعد از این که امام شهید شدند یتیمان فهمیدند که آن فرد امام بوده است. در حالی که امام علی (ع) با رسیدن به حکومت وضعیت مالیات ها را سامان داد. زکات را مشخص کرد و برای فقیران مقرری تعیین کرد. معلوم بود که هر خانواده ای چند نفرند و آیا سرپرست دارند یا خیر و زکات به آنها تعلق می گیرد یا نه. در نتیجه لزومی نداشت که امام غذا به در خانه مستمندان ببرد. این توهین به تدبیر امام معصوم است. حتی در روایت داریم که حضرت در آن زمان فردی را می‌بینند که گدایی می‌کرده است. از مأمورانش بازخواست می‌کند و آنها می‌گویند که او مسیحی است. حضرت می‌گویند تا در جوانی کار می کرده، از او کار کشیده‌اید و اکنون که پیر و ناتوان شده رهایش کرده‌اید؟ و دستور می‌دهد برایش مقرری تعیین کنند.
 
*آیا امام علی (ع) قبل از خلافتشان غذا به خانه مستمندان نمی‌بردند؟
 
قبل از خلافت چون تبعیض بوده و مردم ضعیف وضعشان خوب نبوده و حکومت به مردم نمی‌رسیده است طبیعتا یکی از کارهای امام رسیدگی به این مسایل از جمله از راه بردن غذا به در خانه آنها بوده است.
 
*آیا امام علی (ع) به لحاظ مالی توانایی این کار را داشت؟
 
حضرت علی (ع) یکی از کارهایش در زمان کنار بودن از حکومت، تولید باغستان بوده است یعنی هسته خرما را می کاشته و وقتی به باغی تازه احداث تبدیل می‌شد آن را می فروخت. این کار برای حضرت علی (ع) پشتوانه مالی خوبی درست کرده بود حتی بعد از 20 سال به گونه‌ای بود که کارگران بسیاری برای حضرت کار می کردند چون ایشان باغ های بزرگی داشته اند.
 
*چرا زندگی ائمه در تاریخ دچار تحریف شده است؟ راه دستیابی به واقعیت چیست؟
 
مشکل ادیان در دو چیز است: دروغ گذشتگان و باور آیندگان. به هر حال قضاوت درباره افراد خاص نباید بر اساس مشهورات باشد چون مشهورات چیزهایی هستند در فرهنگ عامه مردم که ممکن است در افواه، فیلم، حکایت، قصه یا رمان دست به دست و دهان به دهان بچرخند. بنابراین شما اگر می خواهید درباره حضرت علی یا هر فرد دیگری قضاوت کنید باید مدارک را ببنید و مدارک نیز باید با سلسله سند باشند و سلسله سند هم باید بر اساس روایان درست و مورد اعتماد شناسایی شوند. در غیر این صورت شما احترام به یک راوی دروغگو گذاشته اید و به معصوم بی احترامی کردید و دروغگو را به معصوم ترجیح داده‌اید.
 
*در بخش هایی از سخنانتان گفتید که حضرت علی (ع) نخواست با زور وارد عرصه حکومت شود. دو گونه می شود این موضوع را تفسیر کرد؛ یکی این که مردم نمی خواهند شما حاکم شوید یا این که قدرت حاکم نمی خواهد ایشان وارد این عرصه شوند. کدام است؟
 
برای این که این موضوع روشن شود باید آیه ای از قرآن برایتان بخوانم؛ آیه 57 سوره حدید می‌گوید که هدف از بعثت انبیا این است که خود مردم برای عدالت قیام کنند حتی نگفته که انبیا مردم را برای عدالت برانگیزانند. یعنی انبیا تنها آمده‌اند تا ذهن مردم را باز کنند و دل مردم را آگاه کنند. مردم وقتی خودشان به آگاهی برسند خودشان برای عدالت قیام می کنند. اتفاقی که بعد از عثمان افتاد این بود که مردم خودشان قیام کردند و به رهبری امام علی (ع) رو آوردند. یعنی پذیرش رهبری امام معصوم باید این گونه باشد. نه این که یک فردی جلو بیفتد و بگوید ای مردم قیام کنید و آنها این کار را بکنند. حضرت علی (ع) و پیامبر (ص) وظیفه شان آگاهی دادن به مردم بود. اگر بخواهید با هیجان سخنرانی یا دروغ یا تطمیع مردم را به قیام بکشانید. این قیام و انقلابها واقعی نیستند. حتی در صورت پیروزی، یک جایی مردم کنار می کشند یا به کنار رانده می‌شوند یا استبداد بازتولید می‌شود. چون مردم آگاهی ندارند، هر فردی با سخنرانی می‌تواند آن ها را به راه خودش ببرد. آگاهی دادن به مردم اولین وظیفه ای است که رهبران بر عهده دارند و اگر حکومت بر اساس آگاهی مردم نباشد عوام فریبی است.
 
پایه حکومت مردمند و تا مردم در درون خودشان به آگاهی نرسند اتفاقات بیرونی نمی تواند برای آنها کاری کند و تغییرات بنیادی برایشان بوجود بیاورد. خداوند هم در قرآن می گوید که تا مردم عوض نشوند، وضعیت سیاسی و اجتماعی شان هم عوض نمی شود. وقتی شما دیکتاتور بزرگی را بدون آگاهسازی مردم بر می‌دارید، مردم هر کدام برای خودشان یک دیکتاتور کوچک هستند. در نتیجه دیکتاتورهای کوچک نمی‌توانند یک حکومت دموکراتیک ایجاد کنند. بنابراین حکومت به یک دیکتاتوری جدید استحاله می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم الف

خلیفه سوم

بخش اول:حضور خلیفه سوم 
براساس اسناد تاریخی عمربن خطاب اساس و پایه تبعیض را به وجود آورد و تفکر عربیت را بنا نهاد او پیوسته در سخنان خود هنگامی که اعراب با هم به مشاجره و اختلاف می پرداختند می گفت: کار زشتی است که اعراب یکدیگر را اسیر کنند در حالی که خداوند سرزمین پهنا و عجم را برای اسیر گرفتن آماده کرده است. بدتر اینکه در مقابل نصوص قرانی به رأی و میل خود عمل می کرد .
او عرب و عجم را یکسان نمی دانست و می گفت : فرزندان عجم در صورتی میتوانند از موروثهای خود ارث ببرند که در سرزمین عرب به دنیا آمده باشند. 
او سکوت عجم را در مدینه ممنوع کرده بود و اگر غلام مغیره «فیروز»در آنجا زندگی می کرد با اجازه مکتوب قبلی خلیفه بود . و همین تبعیضهای ناروا بود که بالاخره با ضربه خنجر فیروزه، مجروح شد و پس از سه روز به قتل رسید .
اما در سه روز پایانی، عمر که آخرین لحظات زندگی را سپری می کرد ، براساس توصیه و پیغامهای تعدادی از مسلمانان ، خصوصاً عایشه که پیغام فرستاد امت محمد (ص) را بی شبان نگذارد و هرچه زودتر برای خود جانشین تعیین کند زیرا که او از فتنه و فساد می ترسید شورای شش نفره را مأمور گزینش خلیفه کرد و به محمدبن سلمه دستور داد تا پس از دفن او با پنجاه مرد مسلح خانه ای را که در آن علی،عثمان،طلحه ، زبیر ، سعد و قاص و عبدالرحمان بن عوف برای امر خلافت برگزینند و اگر پنج نفر اتفاق کردند و یکی مخالفت ، گردن فرد مخالف زده شود و یا اگر دو نفر مخالفت کردند ، سرهایشان از بدن جدا شود و اگر انتخاب خلیفه به اکثریت نرسید حق با گروهی است که عبدالرحمن بن عوف در آن است که اگر گروه مخالف تمکین نکردند هر سه را گردن زند و اگر تا سه روز نتیجه ای حاصل نشد هر شش نفر به قتل رسند و امر را به مردم واگذار کنند .
در نشست شورا ابتدا طلحه به نفع عثمان کنار کشید زیرا می دانست با حضور علی و عثمان بختی برای خلافت ندارد پس زبیر به نفع علی (ع) کنار کشید و بعد از آنها سعد و قاص به نفع عبدالرحمان بن عوف کنار رفت عبدالرحمان نیز پس از اینکه علی حاضر نشد روش شیخین را در اداره مسلمانان برگزیند با عثمان بیعت کرد .
پس از خاتمه کار و اجرای ماهرانه نقشه توسط عبدالرحمان علی (ع) خطاب به او گفت: «به امید اینکه عثمان در آخر عمر خلافت را به تو واگذار کند ، او را انتخاب کردی ، همان طور که عمر نیز ابوبکر را به همین امید برگزید امیدوارم خداوند میان شما سنگ تفرقه اندازد ، مورخان نوشته اند که پس از چندی روابط عبدالرحمان با عثمان بشدت تیره شد و تا آخر عمر با وی سخنی نگفت !
خود حضرت در این باره می فرماید : «چون روزگار او نیز سرآمد گروهی را برای خلافت مقرر کرد و مرا هم در جمله آنها درآورد خداوندا چه شورایی ! من از نخستین چه کم داشتم که مرا در پایه او نپنداشتند و در صف اینان گذاشتند ؟ با این همه با آنان انباز و با گفت و گویشان دمساز شدم اما یکی گرفتار کینه توزی شد و دیگری به طرفداری اماد پرداخت و این دوخت و آن برید تا سومی به مقصود رسید و حوادثی روی داد که باز گفتنش را ناپسند می دانم.» 

بخش دوم : خلافت خلیفه سوم 
حکومت دوازده ساله عثمان سرشار از اعتراضات عمومی علیه اعمال مستبدانه و رسیدگی به امور خویشاوندان و تقسیم غیرعادلانه بیت المال است . عثمان بازرگانی برجسته و بسیار موفق بود ه اما هیچ گاه تا پیش از انتخاب شدنش به حکومت ویژگیهای لازم برای رهبری جامعه را از خود نشان نداده بود و در واقع تنها کسی بود که رسول خدا و شیخین مسئولیت اجتماعی و یا فرماندهی نظامی را به او محول نکرده بودند و به قول «دلها وزن» انتخاب او به خاطر توانمندی او و یا ناتوانی اش نبود بلکه او را به عنوان تنها رقیب ثروتمندی که میتوانست علی را از خلافت دور نگه دارد ، مطرح و انتخاب کردند. 
با آغاز حکومت عثمان زمینه نفوذ بنی امیه به دستگاه حکومت اسلامی فراهم آمد و آنها نیز پس از تسلط بر دستگاه خلافت بسرعت عوامل خود را در پستهای حساس منصوب کردند و زمام امور مسمانان را به دست گرفتند .
روزی که عثمان به حکومت رسید ابوسفیان با حضور در خانه وی با شادی فراوان پرسید : آیا در میان شما بیگانه ای حضور دارد؟ و چون پاسخ منفی شنید گفت:ای فرزندان بنی امیه ..... این حکومت را مانند چوگان بازی به دست گیرید!........ به آن کسی که ابوسفیان سوگند یاد می کند همیشه این آروز را برای شما داشته ام و باید این حکومت دست به دست به نسل شما ارث برسد . 
حکومت کوفه و استانداردی قلمرو وسیع آن به ولیدبن عقبه سپرده شد، مردی که مشهور به فسق بود مردی که به شرابخواری و زناکاری معروف بود فقط به لحاظ ارتباط خانوادگی و انتصاب به بنی امیه متولی امور مسلمانان در منطقه کوفه می شود حال بر جان و مال و عرض و ناموس مسلمانان تحت نظارت و مدیریت او چه می گذرد خدا می داند . 
استاندارد منتخب عثمان روزی برای خواندن نماز صبح به مسجد کوفه وارد شد و در محراب به نماز ایستاد و به جای دو رکعت نماز چهار رکعت خواند و در رکوع و سجود می گفت :
«شرب و استنی» بنوش و مرا هم بنوشان و با خاتمه نماز نیز خطاب به مردم گفت : «اگر مایل باشید باز هم بخوانم ». 
طلحه و زبیر به خلیفه گفتند ما به تو گفتیم ولید را بر مسمانان حاکم نکن و نپذیرفتی ، اکنون که به شرابخواری و فضیحت او شهادت داده اند دست از او بردار!
علی (ع) نیز گفت : او را عزل کن و چون شهود شهادت دادند بر او حد جاری کن. 
بالاخره عثمان ، اموی دیگری به نام سعید بن عاص را به کوفه فرستاد و ولید را به مدینه احضار کرد و چون گواهان به مستی او شهادت دادند بنا شد براو حد جاری کنند ....... سرانجام علی (ع) تازیانه را به دست گرفت و پیش رفت . تا حد را بر ولید جاری کند ، عثمان از امام خواست که کار را به دیگری واگذار کند اما علی(ع) نپذیرفت و پیش رفت . ولید گفت : «تو را به قرابت و خویشاوندی سوگند می دهم».
علی فرمود : ساکت باش که بنی اسرائیل جز به خاطر تعطیلی حدود و احکام الهی هلاک نشدند . 
عثمان در بخشش بیت المال ناعادلانه رفتار کرد نمونه ای از پرداختها را ملاحظه فرمایید :
1-پرداخت یکصد هزار دینار به پسرعموی خود سعید بن عاص
2-بدهی ولید بن عقبه – برادر مادری خود – را به بیت المال بخشید.
3-صدهزار درهم به مروان و دویست هزار درهم به ابوسفیان پرداخت شد .
4-تمامی خمس ارمنیه به مروان بخشیده شد .
5-حکم بن ابی العاص – مغضوب و تبعیدی رسول خدا- را به مدینه آورد و یکصد هزار درهم به او پرداخت .
6-فدک فاطمه (س) را به مروان بخشید 
7-خمس غنایم افریقا را به عبدالله بن ابی سرح داد .
8-تمامی اموال عراق را که ابوموسی اشعری به مدینه آورده بود به بنی امیه بخشید .

بخش سوم : فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران خلافت خلیفه سوم 
در این دوران نیز حضرت علی (ع) مانند گذشته کمک فکری و علمی خوبی برای حکومت بود و نیازهای علمی و سیاسی اسلام و مسلمانان را در دوره های مختلف خلافت برطرف می کرد .
در این دوره نیز حضرت مشاوره های مفیدی با خلیفه انجام می داد و در سؤالاتی که برای خلیفه پیش می آمد دست به دامن خلیفه می شد نمونه های مختلفی در کتب تاریخی وجود دارد مانند : حقوق زن در اسلام ، احکام حج ، و غیره که به تفصیل یکی از آنها را بیان می کنیم :
از عقاید مسلم اسلامی معذب بودن کافر پس از مرگ است، در زمان خلافت عثمان مردی به عنوان اعتراض به این اصل عقیدتی جمجمه کافری را از قبر بیرون آورد و آن را نزد خلیفه برد و گفت : اگر کافر پس از مرگ در آتش می سوزد باید این جمجمه داغ باشد در حالی که من به آن دست می زنم و احساس حرارت نمی کنم! خلیفه در پاسخ عاجز ماند و در پی علی (ع) فرستاد ، امام علی (ع) با ایجاد صحنه ای پاسخی در خور به معترض داد، فرمود که آهن (آتش زنه) و سنگ آتش زایی بیاورند و سپس آن دور را بر هم زد تا جرقه ای از آن جستن کرد آن گاه فرمود : به آهن و سنگ دست می زنیم و احساس حرارت نمی کنیم ، در حالی که هر دو دارای حرارتی هستند که در شرایط خاصی بر ما ملموس می شود چه مانعی دارد که عذاب کافر در قبر نیز چنین باشد ؟ خلیفه از پاسخ امام خوشحال شد وگفت : «لولا علی لهلک عثمان» 

بخش چهارم : خلیفه سوم به قتل می رسد
در طول سالهای حکومت عثمان بتدریج تعادل اقتصادی در سطح جامعه مسلمین بهم خورد و اشرافیت اموی با ثروتهای کلان در رده های بالای حکومتی قرار گرفتند ، نتیجه این عدم تعادل چیزی جز ایجاد کانون های اعتراض در مقابل عثمان نبود ، یکی از این مخالفین ابوذر بود که به ربزه تبعید شد.
بطور کلی مخالفین عثمان بدو گروه تقسیم می شدند : 1-آنان که بخاطر حق مخالفت می کردند و 2-آنان که بخاطر قدرت و یا کم بودن امتیازاتشان نسبت به رقبای خود با عثمان درگیر بودند . اگر عمر و بن عاص نیز مخالفت می کرد بخاطر حکومت بود و به قول عبدالفتاح عبدالمقصود بدون هیچ هدف شرافتمندانه ای با عثمان مخالفت می کرد و بعد هم بدون هیچ احساسی به خونخواهیش پرداخت ولی بالعکس مالک اشتر از نوع اول بود .
محدوده مخالفتهای حضرت علی(ع) انتقاد کردن و نصیحت نمودن بود. تا از این طریق روش اجرائی و اعمال قدرت نظام عثمان را اصلاح نماید و به مسیری بازگرداند که سنت رسول خدا اجرا شود علی (ع) در چنین جامعه ای که توسط سیاستهای عثمان اداره می شد ، از یک طرف خود را در میان امواج فریادهای گروههای مخالف علیه عثمان که از ولایات مختلف می آمدند می دید ، که اوج این مخالفتها در سال 35 هجری بود . این افراد کسانی بودند که از علی (ع) دعوت می کردند تا از آنها حمایت کند و رهبری آنها را در قیام بعهده گیرد هرچند طلحه و زبیر سعی داشتند در این اوضاع متشنج افراد را به سوی خود جذب کنند. در همین حال و از طرف دیگر عثمان نیز همانطور که ذکر آن رفت از علی کمک می خواست و تقاضا می کرد که میان وی و شورشیان حائلی باشد و میانجیگری نماید.
اقدامات عثمان باعث شورش شهرهای مختلف شد که به سمت مدینه آمدند و خانه عثمان را در محاصره قرار دادند و حتی آب را بر خلیفه حرام کردند و پس از چند روز خلیفه را به قتل رساندند .
علی (ع) در زمان عثمان رو در روی او یا در غیاب وی از او انتقاد کرد ولی نه دستور قتل عثمان را صادر کرد و نه وی را تنها گذاشت و نه سیاستهای وی را در زمینه های مختلف مهر تأیید زد. حضرت می خواست عثمان راهی را که در پیش گرفته بود رها کند و راه صحیح عدل اسلامی را پیشه خود سازد و طریقی را بپیماید که جامعه رو به اصلاح برود و احکام اسلام جاری شود حضرت علی (ع) در این خصوص می فرماید : «لو أمرت به لکنت قاتلاً أونهیت عنه لکنت ناصراً». 
حتی در روزهایی که خانه عثمان در محاصره بود حضرت بنی هاشم را مأمور کرد که از عثمان محافظت کند و در اوقاتی که خانه عثمان تحطی آب بود حضرت آب رسان خلیفه و اطرافیانش بود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم الف

خلیفه دوم

حضور خلیفه دوم
خلافت ابوبکر بیش از دو سال بطول انجامید ، ولی در پایان حیات خود ، در حالی که شدیداً بیمار گشته بود ، عمر را که قدرت حاکم پشت پرده بود به عنوان جانشین منصوب کرد و حاکم بر جامعه گرداند. تردیدی نیست که ابوبکر بدین جهت عمر را به خلافت برگزید که برای او حقی می دید، زیرا وی تلاش وافری جهت تثبیت و استقرار خلافت ابوبکر انجام داد ابن ابی الحدید در این باره می گوید «عمر بیعت ابوبکر را محکم کرد و مخالفین وی را منکوب ساخت » وی در ادامه نمونه هایی ذکر می کند که مطلب فوق را تأیید می نماید از جمله این نمونه ها : شکستن شمشیر زبیر هنگامی که وی آنرا از غلاف بیرون آورده بود و سپس به سوی سینه مقداد پرتاب کرد ، لگدمال کردن سعد بن عباده در جریان سقیفه ، شکستن بینی حباب بن منذر، تهدید بنی هاشم که در خانه فاطمه اجتماع کرده بودند و بیرون کردن آنها. وی اضافه می کند که اگر عمر نبود بهیچ وجه خلافت ابوبکر تثبیت نمی شد و هیچ کس به هواداری وی بر نمی خاست .
در حقیقت جامعه مسلمین سهمی در انتخاب عمر به عنوان خلیفه نداشت و ابوبکر مردم را به تبعیت از وی فرا خواند و در وصیت نامه خویش که توسط عثمان نوشته شد اعلام کرد : «من عمربن خطاب را بعنوان حاکم بر شما منصوب کردم به او گوش دهید و از او اطاعت کنید » ملاحظه می شود که این تصمیم یک تصمیم شخصی بوده است .
با توجه به روایتهای تاریخی ابوبکر با در نظر گرفتن مخالفتهایی که بعدا خواهد شد ابتدا عبدالرحمان بن عرف را فرا خواند و تصمیم خود را با وی در میان گذاشت و پس از اقناع وی اجازه وی را بچنگ آورد . شخص دومی را که ابوبکر از تصمیمش با خبر ساخت عثمان بن عوف بود مطلب قابل ذکر در اینجا این است که وقتی ابوبکر با هردوی آنها صحبت کرد به آنها گفت که جریان گفتگوها را با کسی در میان نگذارند . 
البته جانشینی عمر برای ابوبکر تقریباً یک امر مسجل بوده و نیاز نبوده که وی مخفیانه به این دو نفر بگوید و ممکن است مشورت او با این دو در خصوص نحوه اجرای این نقشه بوده باشد و این مسأله را توصیه به کتمان کرده باشد بهرحال مضاعف براینکه نفس جریان سؤال برانگیز است این مسأله نیز وجود دارد که چرا ابوبکر ، فقط با ایندو مشورت کرد و دیگران از جمله صحابه بزرگ رسول خدا (ص) را دخیل نکرد؟ جالب توجه است که عبدالرحمن بن عوف از قبیله بنی زهره و عثمان بن عنان از قبیله بنی امیه هر دو از دوستان قدیمی ابوبکر بودند و توسط او نیز مسلمان شده بودند و جزء گروه ابوبکر و عمر بوده و بعدها نیز دیده می شود که جزء شورای شش نفری عمر در می آیند .
بهرحال در صورتی هم که ابوبکر واقعاً نظر مشورتی داشته است متأسفانه با علی (ع) که به قول دکتر نوری جعفر نویسنده مصری اولی به رعایت و حساب از دیگران بود ، مشورت نکرد و این مشخص ترین حق کشی مجدد ، در این جریان بود .
علی (ع) در مقابل این اقدام که غیرقابل انتظار هم نبود چاره ای جز صبر و سکوت نداشت ولی این باعث نشد که این خاطره شوم را که شدیداً با آن مخالف بود فراموش کند ، او سالها بعد روند این جایگزینی را چنین تبیین می کند : «جای بسی شگفتی و حیرت است که ابوبکر در زمان حیاتش (ریاکارانه) فسخ بیعت مردم را درخواست می نمود ، از آنجائیکه می گفت :«مرا رها کنید بهترین شما نیستم» ولی بندهای خلافت را برای بعد از مرگش بسوی دیگری محکم می کرد. این دو نفر (ابوبکر و عمر) پستانهای شتر خلافت را بسختی دوشیدند..... و من شجاعانه در این مدت طولانی و شدت اندوه صبر کردم». 
بخش دوم :فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران خلافت خلیفه دوم 
دوران خلافت عمر همراه بود با بوجود آمدن بدعتهای تازه در دین ، و خلیفه دوم تغییر دادن برخی از احکام شرعی ابائی نداشت مثلا در تقسیم حقوق و بیت المال روش نوینی را در پیش گرفت .
امام علی (ع) در این دوران نیز مانند دوران خلیفه اول انتقادات شدیدی به نحوه حکومت دارای عمر داشت و در برابر این بدعتها ایستادگی می کرد، هرچند عمر سعی بسیار کرد که علی (ع) را در کنار حکومت خود داشته باشد و حتی عمر پیشنهاد فرماندهی سپاه مسلمانان در جنگ با ایرانیان را به علی (ع) داد که با مخالفت حضرت مواجه شد .
اهل سنت دلیل این اقدامات و دوروئی عمر را چنین توجیه کرده اند که : عمر تازه پی به عظمت و بزرگی علی (ع) برده بود و برای جبران ظلمهایی که به حضرت کرده بود قصد داشت به نوعی دل حضرت را بدست آورد . چنان که تمامی علمای اسلام در کتابهای معتبر خود این جمله از عمر را آورده اند که :«لولا علی لهلک عمر» و طبق دستوری گفت : با حضور علی در مسجد هیچ کس حق رأی و فتوا ندارد. با بوجود انتقاداتی که علی (ع) به خلیفه داشت ولی به همان دلایلی که ذکر شد حصرت ود را از صحنه دور نکرد و منافع اسلام و مسلمین را بر احقاق حق خود ترجیح داد و در مواقع مهم و حیاتی حکومت را از بن بست در می آورد و راه را به مسلمین نشان می داد از جمله اقدامات و همکاریهای حضرت در این دوران به چند نمونه اشاره می کنیم .
الف) در سال 21 هجری عمر تصمیم گرفت در جنگ علیه سپاه ایران همراه سربازان اسلام شرکت کند ولی با مشورتی که با علی (ع) انجام داد ، حضرت وی را از این کار برحذر داشت و به عمر فرمود که دشمن وقتی خلیفه مسلمین را ببیند آخرین تلاش را برای نابودی تو و سپاهت انجام خواهد داد .
ب)همچنین شرکت یاران وی چون سلمان فارسی در حکومت و شرکت حسن بن علی(ع) فرزند ایشان در جنگ نهاوند نوعی دیگر از همکاری وی با حکومت بود .
ج)در اجرای حدود الهی عمر دست به دامن حضرت علی (ع) می شد و حضرت با قضاوتهای خود از ضایع شدن حق افراد جلوگیری می کرد و خلیفه را از سرگردانی نجات می داد و عمر در جواب این قضاوتهای حضرت می گفت : «لا عشت فی امته لست فیها یا ابا الحسن » یعنی در میان جمعی نباشم که تو ای ابوالحسن در آن میان نباشی .
از جمله مواردی که حضرت بعد از ناتوانی خلیفه قضاوت کرد می توان به زنی که شش ماهه صاحب فرزند شده بود و همچنین پنج نفری که با هم مرتکب عمل منافی عفت شده بودند و یا زن دیوانه ای که مرتکب عمل منافی عفت شده بود اشاره کرد مورد دیگر زن بارداری بود که اعتراف به گناه کرد خلیفه دستور داد که او را در همان حال سنگسار کنند امام(ع) از اجرای حد جلوگیری کرد و فرمود : تو بر جان او تسلط داری نه به کودکی که در رحم او است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم الف

بعد از رحلت پیامبر اسلام

اوضاع حضرت علی علیه السلام بعد از رحلت رسول خدا

اما و الله لقد تقمصها ابن ابى قحافة و انه لیعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى،ینحدر عنى السیل و لا یرقى الى الطیر. (نهج البلاغه خطبه شقشقیه)
على علیه السلام هنوز از غسل و تکفین جسد مطهر پیغمبر اکرم فارغ نشده بود که کسى وارد شد و گفت یا على عجله کن که مسلمین در سقیفه بنى ساعده جمع شده و مشغول انتخاب خلیفه هستند. على علیه السلام فرمود سبحان الله! این جماعت چگونه مسلمان می‌باشند که هنوز جنازه پیغمبر دفن نشده در فکر ریاست و حب جاه هستند؟ هنوز على علیه السلام سخن خود را تمام نکرده بود که شخص دیگرى رسید و گفت امر خلافت خاتمه یافت، ابتداء کار مهاجر و انصار به نزاع کشید و بالاخره کار خلافت بر ابوبکر قرار گرفت و جز معدودى از طایفه خزرج تمام مردم با وى بیعت کردند.
على علیه السلام فرمود: دلیل انصار بر حقانیت خود چه بود؟ عرض کرد چون نبوت در خاندان قریش بود آنها نیز مدعى بودند که امامت هم باید از آن انصار باشد ضمنا خدمات و فداکاریهاى خود را در مورد حمایت از پیغمبر و سایر مهاجرین حجت میدانستند.
على علیه السلام فرمود چرا مهاجرین نتوانستند جواب مقنعى به انصار بدهند؟ عرض کرد جواب قانع کننده انصار چگونه است؟
على علیه السلام فرمود: مگر انصار فراموش کردند که پیغمبر صلى الله علیه و آله دفعات زیاد مهاجرین را خطاب کرده و می‌فرمود که انصار را عزیز بدارید و از بدان آنها درگذرید، این فرمایش پیغمبر دلیل اینست که انصار را به مهاجرین سپرده است و اگر آنها شایسته خلافت بودند مورد وصیت قرار نمی‌گرفتند بلکه پیغمبر مهاجرین را بآنها توصیه میفرمود.
آنگاه فرمود: مهاجرین به چه نحو استدلال کردند؟
اغلب مورخین نوشته‏اند که على علیه السلام سه شب متوالى بر منازل مسلمین عبور فرموده و آنها را به بیعت خود دعوت کرد و حقوق خود را بر آنها شمرده و اتمام حجت نمود ولى اغلب روى از وى برتافتند و چون آن حضرت پاسخ مثبتى از آنها نشنید به کنج منزل خود پناه برد.
عرض کرد سخن بسیار گفتند و خلاصه کلام آنها این بود که ما از شجره رسول خدائیم و به کار خلافت از انصار نزدیکتریم. على علیه السلام فرمود: چرا مهاجرین روى حرف خودشان ثابت نیستند اگر آنها از شجره رسول خدایند من ثمره آن شجره هستم، چنانچه نزدیکى به پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم دلیل خلافت باشد من که از هر جهت به پیغمبر از همه نزدیکترم. علاوه بر آیات قرآن و اخبار و احادیث نبوى در مورد خلافت على علیه السلام همین فرمایش خود او براى پاسخ دادن به استدلالات مهاجرین و انصار که در سقیفه جمع شده بودند کافى بنظر میرسد. (1)
به هر تقدیر هنوز جنازه پیغمبر صلى الله علیه و آله به خاک سپرده نشده بود که ابوبکر خلیفه شد ولى در باطن خلافت وى هنوز تثبیت نشده بود زیرا گروهى از انصار و دیگران مخصوصا بنى‏هاشم با او بیعت نکرده بودند، عمر به ابوبکر گفت خوبست عباس بن عبدالمطلب را که عم پیغمبر و بزرگ بنى‏هاشم است ملاقات کرده و او را به وعده تطمیع کنى تا به سوى تو متمایل شود و از على علیه السلام جدا گردد، ابوبکر فورا عباس را ملاقات نمود و مکنونات خاطر خود را عرضه نمود ولى عباس پاسخ محکمى داد و گفت: اگر وجود پیغمبر موجب خلافت تو شده و تو خود را بدان حضرت منسوب کرده‏اى در این صورت حق ما را برده‏اى زیرا پیغمبر صلى الله علیه و آله از ماست و ما به او از همه نزدیکتریم و اگر به وسیله مسلمین خلیفه شده‏اى ما که جزو مسلمین بوده و مقدم بر همه آنها هستیم چنین اجازه‏اى به تو نداده‏ایم و آنچه را که به من وعده می‌دهى اگر از مال ما است تو چرا آن را تملک کرده‏اى و اگر از مال خودت است بهتر که ندهى و ما را بدان نیازى نیست و اگر مال مؤمنین است تو همچو حقى را در اموال مردم ندارى.
على علیه السلام بر تمام این صحنه سازى‏ها بصیر و آگاه بود و علل وقوع قضایا را به خوبى میدانست و می‌دید که اصحاب سقیفه مردم ساده‏لوح را چنین فریفته‏اند که گوششان براى شنیدن حرف حق آماده نمى‏باشد و براى این که این مطلب را به بنى‏هاشم و اصحاب خود روشن کند به اتفاق فاطمه و حسنین علیهم السلام پشت خانه‏هاى مردم رفته و آنها را براى بیعت خود دعوت نمود ولى جز چند نفر معدود کسى دعوت او را پاسخ نگفت. (2)
اغلب مورخین نوشته‏اند که على علیه السلام سه شب متوالى بر منازل مسلمین عبور فرموده و آنها را به بیعت خود دعوت کرد و حقوق خود را بر آنها شمرده و اتمام حجت نمود ولى اغلب روى از وى برتافتند و چون آن حضرت پاسخ مثبتى از آنها نشنید به کنج منزل خود پناه برد.
از طرف دیگر عمر دائما به ابوبکر می‌گفت: تا از على بیعت نگیرى پایه‏هاى تخت خلافت تو مستقر و ثابت نمی‌باشد بنابر این مصلحت اینست که او را احضار نمائى و از وى بیعت بگیرى تا سایر بنى‏هاشم نیز به پیروى از على به تو بیعت نمایند.
ابوبکر دستور داد خالد بن ولید به اتفاق چند نفر از جمله عبدالرحمن بن عوف و خود عمر به سراى على علیه السلام شتافته و در را کوبیدند و آواز دادند که براى جلب آن حضرت به منظور بیعت با ابوبکر آمده‏اند، على علیه السلام قبول نکرد و خالد و همراهانش را از ورود به منزل ممانعت فرمود.
خالد بن ولید همراهانش را دستور داد که عنفا وارد منزل شوند آنها نیز نیمى از در را کندند و به عنف وارد منزل شدند. (3) در این موقع زبیر بن عوام که در خدمت على علیه السلام بود با شمشیر کشیده آنها را تهدید نمود ولى دو نفر از پشت سر زبیر را گرفته و سایرین نیز دور على علیه السلام را احاطه نمودند و در حالی که بازوان او را بسته بودند کشان کشان پیش ابوبکر بردند، چون آن حضرت پیش ابوبکر رسید فرمود اى پسر ابوقحافه این چه دستورى است داده‏اى که مرا با این ترتیب به این جا آورند و با خاندان پیغمبر اینگونه رفتار کنند مگر دستورات آن بزرگوار را فراموش کرده‏اى؟
پیش از این که ابوبکر پاسخ گوید عمر گفت ترا بدین جا آوردیم که با خلیفه رسول خدا بیعت کنى! على علیه السلام فرمود اگر با منطق و استدلال سخن بگوئید بهتر است. پس اول به من بگوئید که رمز موفقیت و غلبه شما به گروه انصار در سقیفه چه بوده و به چه منطقى آنها را قانع و مجاب کردید؟ عمر گفت به دلیل برترى قریش بر سایر قبائل عرب و به علت امتیاز مهاجرین بر انصار و از همه مهم‌تر به جهت قرابت و نزدیکى که به شخص پیغمبر صلى الله علیه و آله داریم. 
على علیه السلام فرمود من هم با همین منطق که شما سخن گفتید رفتار می‌کنم و به زبان خود شما سخن میگویم و با اینکه دلائل دیگرى نیز دارم، اگر شما به علت قرابت و نزدیکى به رسول خدا صلى الله علیه و آله بر انصار سبقت جستید و اگر ملاک خلافت خویشاوندى و نزدیکى پیغمبر صلى الله علیه و آله است پس همه میدانند که من از تمام عرب به پیغمبر نزدیکترم زیرا پسر عم و داماد او و پدر دو فرزندش میباشم. عمر که یاراى جوابگوئى در برابر این منطق نداشت گفت هرگز از تو دست برنمی‌داریم تا بیعت کنى! 
على علیه السلام فرمود خوب با یکدیگر ساخته‏اید امروز تو براى او کار میکنى که او (خلافت را) به تو برگرداند به خدا سوگند سخن ترا قبول نمیکنم و با او بیعت نمى‏نمایم زیرا او باید با من بیعت کند سپس روى خود را متوجه مردم نمود و فرمود اى گروه مهاجرین از خدا بترسید و سلطه و قدرت پیغمبر صلى الله علیه و آله را از خاندان او که خدا قرار داده است بیرون نبرید به خدا سوگند ما اهل بیعت به این مقام از شما سزاوارتر و احقیم و شما از نفس خود پیروى نکنید که از راه حق دور می‌افتید، آنگاه على علیه السلام بدون این که بیعت کند به خانه برگشت و ملازم خانه شد تا حضرت زهرا علیهاالسلام رحلت فرمود و آن وقت ناچار بیعت نمود. (4) 
 اعتراض بعضى از صحابه به ابوبکر
چون خلافت ابوبکر استقرار یافت عده معدودى از صحابه در روز پنجم رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله متفقا در مسجد حضور یافتند و به نصیحت ابوبکر پرداختند، ابتداء ابوذر غفارى پس از حمد خدا و ذکر محامد پیغمبر صلى الله علیه و آله خطاب به ابوبکر کرد و گفت: اى ابوبکر منصب خلافت را از على علیه السلام گرفتن موجب نافرمانى خدا و رسول میباشد و شخص عاقل و مآل اندیش سراى آخرت را که‏ جاودانى و لا یزال است به زندگى زودگذر دنیا نمی‌فروشد و شما هم نظیر آن را از امم سالفه شنیده‏اید، این اقدام شما جز به زیان خود و مسلمین ثمره دیگرى بار نخواهد آورد و من اى ابوبکر از نظر مصلحت کلى اسلام این سخنان را به تو میگویم و اکنون تو در پذیرفتن آن مختارى.
پس از ابوذر سلمان و خالد بن سعد فضائل على علیه السلام و شایستگى او را به مقام خلافت به زبان آوردند و ابوبکر را از این مقام غاصبانه بیمناک نمودند، آنگاه رو به مهاجرین و انصار کرده و گفتند که موأنست مسلمین را به منافات مبدل نکنید و به خاطر هوى و هوس خود با دین و مذهب بازى مکنید. 
على علیه السلام فرمود: مگر انصار فراموش کردند که پیغمبر صلى الله علیه و آله دفعات زیاد مهاجرین را خطاب کرده و می‌فرمود که انصار را عزیز بدارید و از بدان آنها درگذرید، این فرمایش پیغمبر دلیل اینست که انصار را به مهاجرین سپرده است و اگر آنها شایسته خلافت بودند مورد وصیت قرار نمی‌گرفتند بلکه پیغمبر مهاجرین را بآنها توصیه میفرمود.
سپس خالد بن سعد به ابوبکر گفت که بیعت انصار با تو به تحریک عمر و در نتیجه اختلاف دو طایفه اوس و خزرج انجام شده است نه به رضا و رغبت خود آنها و چنین بیعتى چندان ارزشى نخواهد داشت. ابو ایوب انصارى و عثمان بن حنیف و عمار یاسر نیز بپاخاسته و هر یک در فضل و شرف و برترى و حقانیت على علیه‌السلام سخن‏ها گفتند و از فداکارى‏ها و جانبازی‌هاى او در غزوات یادآور شدند به طوری که ابوبکر تحت تأثیر سخنان اصحاب و یاران على علیه السلام پریشان و آشفته خاطر شد و از مسجد خارج گردید و به منزل خود رفت و براى مسلمین بدین شرح پیغام فرستاد: اکنون که شما را بر من رغبتى نیست دیگرى را براى خلافت انتخاب کنید.
عمر چون اندیشه و اراده ابوبکر را متزلزل دید فورا به سراى وى شتافت و در حالی که آشفته و غضبناک بود با او صحبت نمود و مجددا وى را به مسجد آورد و براى این که نیروى هر گونه مجادله و بحث را از مردم بگیرد دستور داد گروهى با شمشیرهاى برهنه در طرفین ابوبکر حرکت کنند و اجازه ندهند که کسى وارد بحث و گفتگو با ابوبکر شود، این تدبیر عمر براى بار دوم حشمت و شکوه ابوبکر را زیادتر نمود و دیگر کسى جرأت نکرد که با وى بگفتگو پردازد.
 احتجاج على علیه السلام با ابوبکر
مرحوم طبرسى احتجاج على علیه السلام را با ابوبکر در کتاب احتجاج خود نقل کرده و ما ذیلا به خلاصه آن اشاره مینمائیم. پس از آن که امر خلافت به ابوبکر قرار گرفت و مردم به او بیعت کردند براى این که در برابر على علیه السلام بر این کار خود عذرى بتراشد آن حضرت را در خلوت ملاقات کرد و گفت یا ابالحسن به خدا سوگند مرا در این امر میل و رغبتى و حرص و طمعى نبود و نه خود را بدین کار از دیگران ترجیح می‌دادم! على علیه السلام فرمود در این صورت چه چیزى ترا بدین کار وادار کرد؟ ابوبکر گفت حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود امت مرا خداوند به گمراهى جمع نمیکند و چون دیدم مردم اجماع نموده‏اند من هم از قول پیغمبر صلى الله علیه و آله پیروى کردم و اگر میدانستم کسى تخلف میکند قبول این امر نمیکردم! 
على علیه السلام فرمود این که گفتى پیغمبر فرموده است خداوند امت مرا به گمراهى جمع نکند آیا من نیز از این امت بودم یا خیر؟ (5) عرض کرد بلى. فرمود همچنین گروه دیگرى که از خلافت تو امتناع داشتند مانند سلمان و عمار و ابوذر و مقداد و سعد بن عباده و جمعى از انصار که با او بودند آیا از امت بودند یا نه؟عرض کرد بلى همه آنها از امتند. على علیه السلام فرمود پس چگونه حدیث پیغمبر را دلیل خلافت خود میدانى در حالی که اینها با خلافت تو مخالف بودند؟ ابوبکر گفت من از مخالفت آنها خبر نداشتم مگر پس از خاتمه کار و ترسیدم که اگر خود را کنار بکشم مردم از دین برگردند! 
على علیه السلام فرمود به من بگو ببینم کسى که متصدى چنین امرى میشود چه‏ خصوصیاتى باید داشته باشد؟ ابوبکر گفت: خیرخواهى و وفا و عدم چاپلوسى و نیک سیرتى و آشکار کردن عدالت و علم به کتاب و سنت و داشتن زهد در دنیا و بی‌رغبتى نسبت به آن و ستاندن حق مظلوم از ظالم و سبقت (در اسلام) و قرابت (با پیغمبر صلى الله علیه و آله) .
على علیه السلام فرمود ترا به خدا اى ابوبکر این صفاتى را که گفتى آیا در وجود خود مى‏بینى یا در وجود من؟ ابوبکر گفت بلکه در وجود تو یا ابا الحسن! على علیه السلام فرمود آیا دعوت رسول خدا را من اول اجابت کردم یا تو؟ عرض کرد بلکه تو. حضرت فرمود آیا سوره برائت را من به مشرکین ابلاغ کردم یا تو؟ عرض کرد البته تو. فرمود آیا در موقع هجرت رسول خدا من جان خود را سپر آن حضرت کردم یا تو؟ عرض کرد البته تو. على علیه السلام فرمود آیا در غدیر خم بنا به حدیث پیغمبر صلى الله علیه و آله من مولاى تو و کلیه مسلمین شدم یا تو؟ عرض کرد بلکه تو. فرمود آیا در آیه زکوة (انما ولیکم الله...) ولایتى که با ولایت خدا و رسولش آمده براى من است یا براى تو؟ عرض کرد البته براى تو. فرمود آیا حدیث منزلت از پیغمبر و مثلى که از هارون به موسى زده شده است درباره من بوده یا درباره تو؟ ابوبکر گفت بلکه درباره تو. 
على علیه السلام فرمود آیا رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز مباهله مرا با اهل و فرزندم براى مباهله مشرکین (نصارا) برد یا ترا با اهل و فرزندانت؟ عرض کرد بلکه شما را . فرمود آیا آیه تطهیر در مورد من و اهل بیتم نازل شده یا درباره تو و اهل بیت تو. ابوبکر گفت البته براى تو و اهل بیت تو. فرمود آیا در روز کساء من و اهل و فرزندم مورد دعاى رسول خدا صلى الله علیه و آله بودیم یا تو؟ عرض کرد بلکه تو و اهل و فرزندت. 
فرمود آیا (در سوره هل اتى) صاحب آیه: یوفون بالنذر و یخافون یوما کان شره مستطیرا منم یا تو؟ ابوبکر گفت البته تو. على علیه السلام فرمود آیا توئى آن کسى که در روز احد او را از آسمان جوانمرد خواندند یا من؟ عرض کرد بلکه تو. فرمود آیا توئى آن که در روز خیبر رسول خدا پرچمش را به دست او داد و خداوند به وسیله او (قلعه‏هاى خیبر را) گشود یا من؟ عرض کرد البته تو. 
فرمود آیا تو بودى که از رسول خدا و مسلمین با کشتن عمرو بن عبدود غم را زدودى یا من؟ عرض کرد بلکه تو. فرمود آیا آن کسى که رسول خدا او را براى تزویج دخترش فاطمه برگزید و فرمود خدا او را در آسمان براى تو تزویج کرده است منم یا تو؟ ابوبکر گفت بلکه تو. على علیه السلام آیا منم پدر حسن و حسین دو نواده و ریحانه پیغمبر آنجا که فرمود آن دو سید جوانان اهل بهشتند و پدرشان بهتر از آنها است یا تو؟ عرض کرد بلکه تو. فرمود آیا برادر تست که در بهشت به وسیله دو بال با فرشتگان پرواز می‌کند (جعفر طیار) یا برادر من؟ عرض کرد برادر تو. فرمود آیا منم که رسول خدا صلى الله علیه و آله به علم قضا و فصل الخطاب دلالت نمود و فرمود على اقضاکم یا تو؟ ابوبکر گفت بلکه تو. على علیه السلام فرمود آیا منم آن کسى که رسول خدا به اصحابش دستور فرمود به عنوان امارت مومنین به او سلام دهند یا تو؟ ابوبکر گفت البته تو. 
فرمود آیا از نظر قرابت به رسول خدا صلى الله علیه و آله من سبقت دارم یا تو؟ عرض کرد البته تو. 
على علیه السلام فرمود آیا رسول خدا صلى الله علیه و آله براى شکستن بتهاى‏ طاق کعبه ترا روى دوش خود قرار داد یا مرا؟ عرض کرد بلکه ترا. 
فرمود آیا رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره تو فرمود که تو در دنیا و آخرت صاحب لواى من هستى یا درباره من؟ عرض کرد بلکه درباره تو. فرمود آیا پیغمبر موقع مسدود کردن در خانه جمیع اهل بیت خود و اصحابش به مسجد در خانه ترا باز گذاشت یا در خانه مرا؟ ابوبکر گفت بلکه در خانه ترا. 
على علیه السلام پیوسته از مناقب و فضائل خود که خدا و رسولش آنها را مختص آن حضرت قرار داده بودند سخن می‌گفت و ابوبکر تصدیق میکرد، آنگاه فرمود پس چه چیز ترا فریب داده که این مقام را تصاحب نموده‏اى؟ ابوبکر گریه کرد و گفت یا اباالحسن راست فرمودى امروز را به من مهلت بده تا در این‏ باره بیندیشم، آنگاه از نزد آن حضرت بیرون آمد و با کسى صحبت نکرد شب که فرا رسید خوابید و رسول خدا صلى الله علیه و آله را در خواب دید و چون بدان جناب سلام کرد پیغمبر روى خود را از او برگردانید ابوبکر عرض کرد یا رسول الله آیا دستورى فرموده‏اى که من بجا نیاورده‏ام؟ فرمود با کسى که خدا و رسولش او را دوست دارند دشمنى کرده‏اى حق را به اهلش بازگردان. ابوبکر پرسید کیست اهل آن؟ فرمود آن که ترا عتاب کرد على علیه السلام ابوبکر گفت به او باز گردانیدم یا رسول الله و دیگر آن حضرت را ندید. 
صبح زود خدمت على علیه السلام آمد و عرض کرد یا اباالحسن دست را باز کن تا با تو بیعت کنم و آنچه در خواب دیده بود بدان حضرت نقل نمود، على علیه السلام دست خود را گشود و ابوبکر دست خود را به آن کشید و بیعت نمود و گفت می‌روم مسجد و مردم را از آنچه در خواب دیده‏ام و از سخنانى که بین من و تو گذشته آگاه می‌گردانم و خود را از این مقام کنار کشیده و آن را به تو تسلیم میکنم! 
على علیه السلام فرمود بلى (بسیار خوب) . چون ابوبکر از نزد آن حضرت بیرون آمد در حالی که رنگش دگرگون شده و خود را سرزنش میکرد با عمر که دنبال وى در کوچه می‌گشت مصادف شد، عمر پرسید چه شده است اى خلیفه پیغمبر؟ ابوبکر ماجرا را تعریف کرد، عمر گفت ترا به خدا اى خلیفه رسول الله گول سحر بنى‏هاشم را نخورى و به آنها وثوق نداشته باشى این اولین سحر آنها نیست (از این کارها زیاد میکنند) و عمر آنقدر از این حرفها زد که ابوبکر را از تصمیمى که گرفته بود منصرف نمود و مجددا او را به امر خلافت راغب گردانید. (6)
 پى‏نوشت‌ها:
(1) در بخش پنجم کتاب در مورد بطلان و عدم اصالت این شوراء بحث مفصلى خواهد شد. 
(2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد 1 ص 153 نامه معاویه بامیر المؤمنین علیه السلام مراجعه شود. 
(3) بعضى نوشته‏اند که عمر دستور داد براى آتش زدن در خانه هیزم بیاورند و ساکنین خانه را تهدید نمود که اگر بیرون نبایید خانه را آتش میزنم فاطمه علیهاالسلام بر در خانه آمد و فرمود اى پسر خطاب آمده‏اى که خانه ما را بسوزانى؟ گفت بلى تا بیرون آیند و با خلیفه پیغمبر بیعت کنند.(عقد الفرید جزء سیم ص 63) 
حافظ ابراهیم مصرى در اینمورد در مدح و تمجید عمر گوید: و کلمة لعلى قالها عمر اکرم بسامعها اعظم بملقیها حرقت بیتک لا ابقى علیک بها ان لم تبایع و بنت المصطفى فیها ما کان غیر ابى حفص بقائلها 
یوما لفارس عدنان و حامیها (خلاصه مضمون این اشعار چنین است یعنى غیر از عمر کسى نمیتوانست به على که یکه سوار قبیله عدنان بود و به حمایت کنندگان او بگوید اگر بیعت نکنى خانه‏ات را آتش میزنم با این که دختر پیغمبر در آن خانه است.( نقل از شب‌هاى پیشاور) 
برخى هم گویند به دستور خالد در منزل را کندند و یک عده هم از پشت بام داخل منزل شدند . آنچه محرز و مسلم است اینست که على علیه السلام را به عنف و اجبار براى بیعت با ابوبکر برده‏اند. 
(4) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد 1 ص 134
(5) باید بدین مطلب توجه داشت که احتجاج حضرت امیر علیه السلام با ابوبکر به منطق جدل بوده یعنى روى اصل مسلمانى که مورد قبول طرف مخالف بوده و در عین حال موجب محکومیت او میگردد و الا شورا و اجماع به فرض محال و لو اجماع حقیقى باشد صلاحیت این کار را ندارد و جانشین پیغمبر را خداوند تعیین میکند همچنان که خود پیغمبر را خدا مبعوث میکند .
(6) الاحتجاج جلد 1 ص 157ـ 184

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم الف

واقعه ی غدیرخم

 

سرتاسر حیات طیبه رسول ‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و لحظه به لحظه آن در نزد مسلمانان دارای اهمیتی بس شگرف و والاست؛ چرا که نه تنها کلام رسول‌ اکرم به نص صریح آیات قرآن، عاری از هرگونه هوا و هوس و متصل به سرچشمه وحی است(2)، بلکه عمل و فعل آن بزرگوار نیز بر تک تک مسلمانان حجت است و صراط مستقیم را به عالمیان می‌نمایاند.(3) اما در این میان، مقاطعی خاص از زندگی آن بزرگوار، به جهات گوناگون از اهمیتی ویژه برخوردار می‌باشد که یکی از بارزترین آنها، واقعه غدیر خم است. واقعه غدیر از ابعاد مختلف و از جهات متفاوت، دارای درخشندگی و تلألؤ خاصی در تاریخ اسلام است. کمتر مقطع تاریخی را می‌توان در جهان اسلام یافت که از لحاظ سند، اطمینان از اصل وقوع، کثرت راویان و اعتماد بزرگان و علمای مسلمین، قوت و استحکامی نظیر این رویداد مهم داشته باشد.

هنگامی که به راویان حدیث غدیر می‌نگریم، در مرتبه نخست نام اهل‌ بیت گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی امام ‌علی (علیه السلام)، فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دیده می‌شود و در مرتبه بعدی نام حدود 110 تن از صحابه پیامبر اسلام(4) به چشم می‌خورد که در این میان، نام افرادی شاخص از میان صحابه همچون:

1-     ابوبکر بن ابی­‌قحافه

2-     عمر بن ‌الخطاب

3-     عثمان بن عفان

4-     عایشه بنت ابی‌بکر

5-     سلمان فارسی

6-     ابوذر غفاری

7-     عمار یاسر

8-     زبیر بن‌ عوام

9-     عباس بن عبدالمطلب

10- ام سلمه

11- زید بن ‌ارقم

12- جابر بن عبدالله‌ انصاری

13- ابوهریره

14- عبدالله ‌بن ‌عمر بن ‌الخطاب

 

 

و... توجه آدمی را به خود جلب می‌کند که تمامی آنان در محل غدیر حاضر بوده‌اند و حدیث غدیر را بدون واسطه نقل نموده‌اند. سپس در میان تابعین(5)، حدیث غدیر از 83 تن از تابعین نقل شده است که از جمله آنان می‌توان به:

1-      اصبغ بن‌ نباته

2-      سالم‌ بن ‌عبدالله ‌بن عمر بن الخطاب

3-      سعید بن‌ جبیر

4-      سلیم‌ بن قیس

5-      عمر بن عبدالعزیز(خلیفه اموی)

و... اشاره نمود.

پس از تابعین، در میان علمای اهل تسنن از قرن دوم تا قرن سیزدهم، 360 تن، حدیث غدیر را در آثار خویش نقل نموده‌اند که 3 تن از صاحبان صحاح سته (صحاح ششگانه)(6) و دو تن از پیشوایان فقهی اهل تسنن(7) نیز در شمار این بزرگان جای دارند.(8)

در بین محدثین و علمای شیعه نیز افراد فراوانی حدیث غدیر را در کتب مختلف، روایت نموده‌اند، که تعداد دقیق آنان مشخص نیست. از این اندیشمندان می‌توان به:

1-      شیخ کلینی

2-      شیخ صدوق

3-      شیخ مفید

4-      سید مرتضی

و... اشاره نمود.(9)

بنا بر آنچه که ذکر گردید، در میان بزرگان و محدثین اهل سنت و به دنبال دقت آنان بر روی راویان و طرق متفاوت نقل حدیث غدیر، اندیشمندان بسیاری، حدیث غدیر را حدیثی حسن(10)(11) و عده کثیری روایت غدیر را روایتی صحیح(12) دانسته‌اند(13)و حتی نزد عده‌ای از بزرگترین صاحبنظران اهل تسنن، با توجه به شمار فراوان راویان و طرق متعدد نقل حدیث، که روایت غدیر دارد، آنرا حدیثی متواتر(14) ذکر نموده‌اند.(15) علما، بزرگان و محدثین شیعه نیز بالاتفاق، غدیر را حدیثی متواترمی‌دانند.(16)(17)

بر این اساس و بر طبق آنچه که گذشت، به خوبی آشکار می‌گردد یکی از مهمترین وقایع تاریخ پرفراز و نشیب اسلام که در بین عامه مسلمانان، واقعه‌ای مسلم، پذیرفته شده و قطعی تلقی می‌گردد، واقعه غدیر خم است.

از منظری دیگر، آنچه که بر گونه غدیر، رنگ جاودانگی می‌زند؛ و اهمیت این واقعه را مضاعف می‌گرداند، نزول 2 آیه از قرآن‌کریم، یکی آیه 67 سوره مائده(18) و دیگری آیه 3 سوره مائده،(19) در ارتباط با این رویداد بزرگ است که بر طبق نظر مفسران نام‌آور شیعه و سنی، شأن نزول این آیات، مربوط به واقعه غدیر خم می‌باشد.(20)(21) هنگامی که کمی بیشتر در مقایسه مفاد این آیات و لحن آنها با سایر آیات قرآن کریم می‌اندیشیم، درمی‌یابیم اگر نگوییم چنین آهنگ کلامی در میان سایر آیات بی‌نظیر است، لااقل کمتر آیه‌ای را می‌توان یافت که مضامین و لحنی شبیه به این دو آیه داشته باشد. طبیعی است هر مسلمان هنگامی که در تلاوت قرآن بدین دو آیه می‌رسد، شگفت زده از خویش بپرسد این چه امر خطیری است که عدم ابلاغ آن توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ‌زحمات 23 ساله آن حضرت را تباه می­‌گرداند و در این صورت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز رسالت خویش را به مردم نرسانده و وظیفه پیامبری را بجای نیاورده است؟ واقعاً این چه پیامی است که خداوند متعال به پیامبر خویش وعده داده است تا او را در زمینه ابلاغ آن، حافظ و نگهدار باشد؟ به علاوه، مگر این موضوع چه اهمیتی دارد که ابلاغ این پیام به امت و پیروی مردم از آن، سبب کامل شدن دین و تمام شدن نعمت و رضایت پروردگار می­‌گردد؟

پس دیگر جای هیچ تردیدی باقی نمی­ماند که روز نزول و ابلاغ این امر مهم و خطیر که بدین واسطه، روز اکمال دین و رضایت پروردگار محسوب می‌گردد، دارای اهمیت بسزایی در میان مسلمین خواهد بود.(22)

از آنچه که گذشت، مشخص می­گردد علاوه بر مورخان که به تناسب فن خویش (و البته به دلیل اثرات و نتایجی که بر پایه این مطالعه بنا می‌گردد)، به واقعه غدیر نگاهی موشکافانه دارند،(23) غدیر از آن جهت که حدیثی قطعی و متواتر است و کار یک محدث، شناسایی احادیث معتبر و دقت بر روی مفاهیم آنهاست، مورد توجه محدثین است(24) و دارای جایگاهی ویژه در کتب مختلف حدیث می‌باشد. به خاطر نزول 2 آیه ویژه از قرآن کریم درباره این واقعه که القاکننده مفهومی منحصر بفرد و دارای لحنی کم‌نظیر در میان سایر آیات است، غدیر منشأ بحثهای گوناگونی در کتب تفسیری می‌باشد.(25) با تکیه بر مفاهیم این آیات و اثرات شگرف اعتقادی مترتب بر آن، این واقعه منظور نظر مخصوص متکلمان واقع گشته است.(26) حتی لغویین نیز توجه خاص خویش را به این رویداد مهم معطوف داشته‌اند و به هنگام شرح و توضیح کلمه غدیر خم (که نام محلی است)، به اصل این رویداد اشاره نموده‌اند.(27) ادیبان و شعرای بسیاری در میان امت اسلامی در طول 14 قرن، از همان لحظه وقوع و در همان صحنه گرفته تا روزگار معاصر، همواره این واقعه بزرگ را در آثار و اشعار خویش، توصیف و تشریح نموده‌اند.(28)

آنچه که تاکنون ذکر شد، گوشه‌ای از اهمیت رویداد غدیر خم بود که در حد گنجایش این مقاله، به آن اشاره گردید. ما در این مجال به دنبال جستجو و تحقیق درباره این رویداد بزرگ اسلامی و این بُرهه از حیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشیم تا هرچه بیشتر و البته با رعایت اختصار، بتوانیم زوایای گوناگون آن را بررسی نماییم. لذا در ادامه،‌ ابتدا اصل واقعه را به گونه‌ای که در بین مسلمین مشهور و مورد اتفاق است، نقل نموده، سپس به بررسی مفاد حدیث غدیر می‌پردازیم و بر روی مفاهیم آن،‌ هرچه بیشتر تأمل می‌نماییم و در انتها نیز نتایجی را که به دنبال واقعه غدیر جلوه‌گر می‌گردد و مستلزم توجه ویژه مسلمانان می‌باشد، بر می­شماریم.

 

واقعه غدیر خم

پیامبر اکرم بنا بر امر الهی، در سال دهم هجرت تصمیم به زیارت خانه خدا و بجاآوردن حج نمودند؛ لذا مردم را از این امر مطلع کردند(29) و حتی برای آگاه‌ نمودن اهالی مناطق مختلف، قاصدانی را به آن شهرها گسیل داشتند. فرستادگان حضرت نیز همانگونه که وجود مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود اعلام نموده بودند، این پیام را به مردم رساندند که این آخرین حج رسول خداست و این سفر دارای اهمیت فراوانی است. هر کس که توانایی و استطاعت آن را دارد، بر او لازم است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در این سفر همراهی نماید. گرچه رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با همراهی عده‌ای از اصحاب خویش پیش از این، اعمال عمره مفرده را انجام داده بودند،(30) اما این نخستین بار و تنها مرتبه‌ای در طول حیات طیبه پیامبر اسلام بود که بنا بر امر الهی، حضرت تصمیم به بجای­آوردن و تعلیم مناسک حج گرفتند. پس از این اعلام، جمعیت کثیری در مدینه جهت همراهی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و بجای آوردن اعمال حج، مجتمع گشتند. مورخان و صاحب‌نظران از این سفر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با عنوانحجة‌الوداع(31)، حجةالاسلام، حجة‌البلاغ(32)، حجة الکمال و حجة التمام(33) یاد می­نمایند.

رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با پای پیاده و در حالیکه غسل نموده بودند، در روز شنبه 24 یا 25 ذیقعده به همراه همراهان خود و اهل‌بیت گرامیشان و عامه مهاجرین و انصار و جمعیت کثیری که گرداگرد حضرت اجتماع کرده بودند، به قصد بجای آوردن مناسک حج از مدینه خارج گشتند. تعداد جمعیتی که به همراه حضرت از مدینه خارج شده بودند را بین 70000 تا 120000 (و حتی برخی بیشتر از 120000)نقل نموده‌اند؛(34) اما افراد بسیاری به غیر از این عده، نظیر اشخاصی که در مکه مقیم بودند و یا اشخاصی که از شهرهای دیگر خود به مکه آمده و در آنجا به حضرت ملحق شدند، به همراه پیامبر و با اقتدای به ایشان مناسک حج را در این سفر بجای آورده و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را همراهی نمودند. امام علی، پیش از تصمیم پیامبر برای بجای آوردن مناسک حج، از طرف ایشان برای تبلیغ اسلام و نشر معارف الهی به یمن فرستاده شده بودند؛ اما هنگامی که از تصمیم پیامبر برای سفر حج و لزوم همراهی سایر مسلمین با آن حضرت در این سفر، آگاه گشتند، به همراه عده‌ای از یمن به سمت مکه حرکت نمودند و در آنجا پیش از آغاز مناسک، به رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ملحق شدند.(35)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و همراهیان آن حضرت، در میقات مسجد شجره مُحرم گشتند و بدین ترتیب اعمال حج را آغاز نمودند. گرچه اصول و کلیات مناسک حج قبلاً و به هنگام نزول آیات مربوطه، توسط رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)توضیح داده شده بود، اما در این سفر، پیامبر این اعمال را به طور عَملی برای مردم آموزش داده و جزئیات را برای آنان تبین نمودند و در مواقف گوناگون، با ایراد خطابه، مردم را نسبت به سایر تکالیف الهی و وظایف شرعیشان آگاهی بخشیدند.

سرانجام اعمال حج، پایان یافت و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه جمعیت کثیری که ایشان را همراهی می‌نمودند، شهر مکه را ترک نمودند و رهسپار مدینه شدند که در بین راه به محل غدیر خم رسیدند.

غدیر در لغت به معنای آبریز و مسیل،(36) و غدیر خم در جغرافیا، نام محلی است که به خاطر وجود برکه‌ای در این محل، که در آن آب باران جمع می­‌شده است، به این نام (غدیر خم) شهرت یافته است. غدیر در 3 - 4 کیلومتری جُحفه واقع شده و جحفه در 64 کیلومتری مکه قرار دارد که یکی از میقاتهای پنجگانه می‌باشد. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا می‌شود.(37) غدیر خم به علت وجود مقداری آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروانیان واقع می‌شد اما دارای گرمایی طاقت ‌فرسا و شدید بود.(38)

الرّسول بلّغ ما أنزل الیک من ربّک فان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس»(39) را نازل نمود و از جانب حق تعالی، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را امر نمود تا حکم آنچه را که در قبل بر پیامبر درباره امام علی نازل گشته بود، به مردم ابلاغ نمایند. در این هنگام، پیشتازان کاروان و افرادی که جلوتر حرکت می‌نمودند، حوالی جحفه رسیده بودند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول آیه، دستور توقف کاروانیان را صادر نمودند و امر فرمودند تا آنانی که پیشاپیش حرکت می‌نمودند، به محل غدیر بازگردند و افرادی که در پس قافله، عقب مانده بودند، سریعتر به کاروان در این وادی، ملحق شوند.(40) همچنین به چند تن از صحابه دستور دادند تا فضای زیر چند درخت کهنسال را که در آن محل قرار داشتند، آماده نمایند؛ خارها را از زمین برکنند و سنگهای ناهموار موجود در زیر آن درختان را جمع‌آوری نمایند. در این هنگام، زمان به جای آوردن نماز ظهر فرارسید و رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فریضه ظهر را در گرمای شدید،(41)(42) به همراه جمعیت کثیر حاضر، ادا نمودند. شدت گرما در وادی غدیر به حدی بود که اشخاص، گوشه‌ای از ردا و لباس خویش را برای در امان بودن از شدت تابش آفتاب، بر سر می‌افکندند و مقداری از آنرا برای کاستن از شدت گرمای شنها و سنگها، در زیر پای خویش می‌گستردند.(43) برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز پارچه‌ای بر روی شاخسار آن درختان کهن افکندند تا مانعی در برابر حرارت موجود و تابش خورشید، ایجاد نمایند. هنگامی که حضرت از نماز فارغ گشت، از جهاز شتران، در همان محلی که به فرمان رسول خدا توسط صحابه آماده شده بود، منبری ساختند و وجود مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر فراز آن در آمدند و شروع به ایراد خطبه، با صدایی بلند و رسا نمودند؛ در حالیکه جمعیت فراوان همراه پیامبر، بر گرداگرد حضرت جمع گشته بودند و به سخنان نبی‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گوش فرا می‌دادند و برخی از افراد نیز برای آنکه همگان از کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مطلع گردند، سخنان آن حضرت را با صدایی بلند برای افرادی که دورتر قرار داشتند، تکرار می‌نمودند.

خطابه حضرت در میان جمعیت بدین گونه ایراد گردید:

« حمد و ستایش مخصوص خداوند است و از او یاری می‌خواهیم و به او ایمان داریم و از شرور نفسهایمان و زشتیهای کردارمان، به او پناه می­بریم؛ خداوندی که هدایتگری وجود ندارد برای کسانی که گمراهشان نماید و گمراه کننده‌ای وجود ندارد برای اشخاصی که او هدایتشان نماید و شهادت می‌دهم که جز خدا، معبودی نیست و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست و اما بعد؛ ای مردم، خداوند لطیف و خبیر (دارای لطف فراوان و بسیار آگاه) مرا خبر داد که من به زودی (به سوی او) فرا خوانده می‌شوم و (دعوت او را) اجابت خواهم نمود.(44) من مسئول هستم و شما نیز مسئولید. پس (درباره دعوت و مسئولیت من) چه می‌گویید؟ »

حاضران در پاسخ گفتند: « شهادت می‌دهیم که دعوت خویش را ابلاغ نمودی و نصیحت کردی و کوشش نمودی، پس خداوند شما را جزای خیر دهد.»(45)

سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: « آیا شهادت نمی‌دهید که معبودی جز خدا نیست و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست؟ و (آیا شهادت نمی‌دهید که) بهشت و دوزخ خداوند، حق است و مرگ، حق است و قیامت می‌آید و در آن شکی نیست و خداوند کسانی را که در قبرها هستند مبعوث می‌گرداند؟»

حاضران گفتند: « بله ای رسول خدا، شهادت می‌دهیم.»

سپس در ادامه، رسول اکرم خداوند را بر این امر شاهد گرفتند و از مردم پرسیدند: « آیا (کلام مرا) می‌شنوید؟»

حاضرین گفتند: « بله یا رسول‌الله.»(46)

پس حضرت فرمودند: « من پیش از شما در کنار حوض (کوثر) حاضر می‌گردم و شما در کنار آن بر من وارد می‌گردید و عرض آن به اندازه فاصله مابین بُصری (شهری در حوالی شام) و صَنعا (شهری در یمن) می­باشد. در آن قدحهایی به تعداد ستارگان، از جنس نقره است؛ پس بنگرید که پس از من چگونه درباره ثقلین (دو شئ گرانبها) رفتار می‌نمایید.»

در این هنگام فردی ندا داد که « ثقلین چه هستند ای رسول‌ خدا؟»

رسول اکرم فرمودند: « ثقل اکبر کتاب خداست. جانبی از آن به‌دست خداوند و جانب دیگر آن در دستان شماست. پس به آن متمسک شوید. (آنرا گرفته و از هدایت آن بهره‌ برید.) که اگر به آن تمسک جویید، گمراه نمی‌شوید و ثقل دیگر و کوچکتر، عترت من هستند. خداوند لطیف خبیر مرا خبر داد که این دو ثقل تا هنگامی که در کنار حوض بر من وارد شوند، از یکدیگر جدا نمی‌گردند(47) و من این را از پروردگارم مسئلت نموده‌ام. پس، از این دو پیشی نگیرید که هلاک می‌گردید و از این دو، باز نمانید که هلاک می‌شوید.(48)»

سپس رسول خدا، دست امام علی را بلند نمود تا همه مردم، ایشان را در کنار رسول خدا مشاهده نمودند.(49) در این هنگام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از حاضرین پرسیدند: « ای مردم، آیا من از خود شما، بر شما اولی و مقدم­تر نیستم؟»(50)(51)

مردم پاسخ دادند: « بله، ای رسول خدا.»(52)

حضرت در ادامه فرمودند: «خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین هستم و من نسبت به آنان از خودشان اولی و مقدم‌ می‌باشم.»(53)

آنگاه فرمودند: « پس هر کس که من مولای او هستم، علی مولای اوست.»(54)، رسول خدا 3(صلی الله علیه و آله و سلم) بار این جمله را تکرار نمودند(55) و فرمودند: «خداوندا، دوست بدار و سرپرستی کن، هر کسی که علی را دوست و سرپرست خود بداند و دشمن بدار هر کسی که او را دشمن می‌دارد(56) و یاری نما هر کسی که او را یاری می­‌نماید و به حال خود رها کن، هر کس که او را وا می­گذارد.(57)»

سپس خطاب به مردم فرمودند: «ای مردم، حاضرین به غایبین (این پیام را) برسانند.»(58)

هنوز جمعیت متفرق نگشته بودند که بار دیگر جبرائیل نازل شد و از جانب خداوند، آیه: « ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً»(59) را بر پیامبر فرو فرستاد. هنگامی که این آیه نازل گردید، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: «الله‌اکبر بر کامل ‌شدن دین و تمام گشتن نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت علی پس از من.»(60)

در این موقع، مردم به امیر مؤمنان، امام علی(علیه السلام) تهنیت گفتند. از جمله کسانی که پیشاپیش سایر صحابه، به امام علی تهنیت گفتند، ابوبکر و عمر بودند. عمر پیوسته خطاب به امیر مؤمنان می‌گفت: « بر تو گوارا باد ای پسر ابیطالب، تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گشتی.»(61)

در این هنگام، حسّان بن ثابت که از شعرای زبردست بود از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه خواست تا آنچه را که در این موقف درباره امام علی (علیه السلام) از رسول ‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده است، در ضمن ابیاتی بسراید. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «به برکت الهی، بگو.» حسّان، خطاب به بزرگان قریش گفت: « ای بزرگان قریش، سخن مرا به گواهی و امضای پیامبر گوش کنید.» و این چنین سرود:

«در روز غدیر پیامبرشان با بانگ بلند ندایشان در داد، غدیری که در سرزمین خم قرار داشت و ای کاش مردم جهان بودند و رسول خدا را در حال ندا می‌دیدند که می‌فرمود: آیا من سرپرست و ولی شما نیستم؟

مردم در پاسخ او بدون هیچ پرده‌ پوشی گفتند: معبود تو، مولای ما و تو ولی ما هستی؛ و تو ای خواننده شعر، اگر در آنجا بودی، حتی یک نفر هم مخالف نمی­‌یافتی.

در این هنگام رو به علی‌بن‌ابیطالب کرد و فرمود: یا علی، برخیز که من تو را برای امامت و هدایت خلق بعد از خود (و از جانب خداوند) شایسته دیدم.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم الف

زندگی نامه بزرگ شیعیان

حضرت علی ( ع ) نخستین یاور پیامبر ( ص ):


پس از وحی خدا و برگزیده شدن حضرت محمد ( ص ) به پیامبری و سه سال دعوت مخفیانه ، سرانجام پیک وحی فرا رسید و فرمان دعوت همگانی داده شد . در این میان تنها حضرت علی ( ع ) مجری طرحهای پیامبر ( ص ) در دعوت الهیش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضیافتی بود که وی برای آشناکردن خویشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دین خدا ترتیب داد . در همین ضیافت پیامبر ( ص ) از حاضران سؤال کرد : چه کسی از شما مرا در این راه کمک می کند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد ؟ فقط علی ( ع ) پاسخ داد : ای پیامبر خدا ! من تو را در این راه یاری می کنم پیامبر ( ص ) بعد از سه بار تکرار سؤوال و شنیدن همان جواب فرمود : ای خویشاوندان و بستگان من ، بدانید که علی ( ع ) برادر و وصی و خلیفه پس از من در میان شماست . از افتخارات دیگر حضرت علی ( ع ) این است که با شجاعت کامل برای خنثی کردن توطئه مشرکان مبنی بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ایشان خوابید و زمینه هجرت پیامبر ( ص ) را آماده ساخت .

 

حضرت علی ( ع ) بعد از هجرت:

 

بعد از هجرت حضرت علی ( ع ) و پیامبر ( ص ) به مدینه دو نمونه از فضایل علی ( ع ) را بیان می نمائیم :

1 - جانبازی و فداکاری در میدان جهاد : حضور وی در 26 غزوه از 27غزوه پیامبر ( ص ) و شرکت در سریه های مختلف از افتخارات و فضایل آن حضرت است .

2 - ضبط و کتابت وحی ( قرآن ) کتابت وحی و تنظیم بسیاری از اسناد تاریخی و سیاسی و نوشتن نامه های تبلیغی و دعوتی از کارهای حساس و پرارج امام ( ع ) بود . ایشان آیات قرآن چه مکی و چه مدنی ، را ضبط می کرد . به همین علت است که وی را از کاتبان وحی و حافظان قرآن به شمار می آورند . در این دوران بود که پیامبر ( ص ) فرمان اخوت و برادری مسلمانان را صادر فرمود و با حضرت علی ( ع ) پیمان برادری و اخوت بست و به حضرت علی ( ع ) فرمود : تو برادر من در این جهان و سرای دیگر هستی . به خدایی که مرا به حق برانگیخته است ... تو را به برادری خود انتخاب می کنم ، اخوتی که دامنه آن هر دو جهان را فرا گیرد . حضرت علی ( ع ) داماد رسول اکرم ( ص ) عمر و ابوبکر با مشورت با سعد معاذ رئیس قبیله اوس دریافتند جز علی ( ع ) کسی شایستگی زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامی که علی ( ع ) در میان نخلهای باغ یکی از انصار مشغول آبیاری بود موضوع را با ایشان در میان نهادند و ایشان فرمود : دختر پیامبر ( ص ) مورد میل و علاقه من است . و به سوی خانه رسول به راه افتاد . وقتی به حضور رسول اکرم ( ص ) رسید ، عظمت محضر پیامبر ( ص ) مانع از آن شد که سخنی بگوید ، تا اینکه رسول اکرم ( ص ) علت رجوع ایشان را جویا شد و حضرت علی ( ع ) با تکیه به فضایل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام فرمود : آیا صلاح می دانید که فاطمه را در عقد من درآورید ؟ پس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت به دامادی رسول اکرم ( ص ) نائل آمدند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم الف

زندگی نامه بزرگ شیعیان امام علی (ع)

حضرت علی ( ع ) نخستین فرزند خانواده هاشمی است که پدر و مادر او هر دو فرزند هاشم اند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف می باشد . خاندان هاشمی از لحاظ... فضائل اخلاقی و صفات عالیه انسانی در قبیله قریش و این طایفه در طوایف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت ، مروت ، شجاعت و بسیاری از فضایل دیگر اختصاص به بنی هاشم داشته است . یک از این فضیلتها در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت علی ( ع ) موجود بوده است . فاطمه دختر اسد به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت : خداوندا ! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم . پرودگارا ! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت ، و به حق کودکی که در رحم من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما ! لحظه ای نگذشت که دیوار جنوب شرقی کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب و یزید بن تعف شکافته شد . فاطمه وارد کعبه شد ، و دیوار به هم پیوست . فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان گیتی مهمان خدا بود . و نوزاد خویش سه روز پس از سیزدهم رجب سی ام عام الفیل فاطمه را به دنیا آورد . دختر اسد از همان شکاف دیوار که دوباره گشوده شده بود بیرون آمد و گفت : پیامی از غیب شنیدم که نامش را علی بگذار .  

دوران کودکی 

حضرت علی ( ع ) تا سه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که خداوند می خواست ایشان به کمالات بیشتری نائل آید ، پیامبر اکرم ( ص ) وی را از بدو تولد تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد . تا آنکه ، خشکسالی عجیبی در مکه واقع شد . ابوطالب عموی پیامبر ، با چند فرزند با هزینه سنگین زندگی روبرو شد . رسول اکرم ( ص ) با مشورت عموی خود عباس توافق کردند که هر یک از آنان فرزندی از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشایشی در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پیامبر ( ص ) ، علی ( ع ) را به خانه خود بردند . به این طریق حضرت علی ( ع ) به طور کامل در کنار پیامبر قرار گرفت . علی ( ع ) آنچنان با پیامبر ( ص ) همراه بود ، حتی هرگاه پیامبر از شهر خارج می شد و به کوه و بیابان می رفت او را نیز همراه خود می برد . بعثت پیامبر ( ص ) و حضرت علی ( ع ) شکی نیست که سبقت در کارهای خیر نوعی امتیاز و فضیلت است . و خداوند در آیات بسیاری بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر یکدیگر دعوت فرموده است . از فضایل حضرت علی ( ع ) است که او نخستین فرد ایمان آورنده به پیامبر ( ص ) باشند . ابن ابی الحدید در این باره می گوید : بدان که در میان اکابر و بزرگان و متکلمین گروه معتزله اختلافی نیست که علی بن ابیطالب نخستین فردی است که به اسلام ایمان آورده و پیامبر خدا را تایید کرده است . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم الف